هورمون و ذهن...

متن مرتبط با «شب طولانی تیز دندان» در سایت هورمون و ذهن... نوشته شده است

شبی قدری چنین...

  • ۱. تو حالت معمولی من این موقع شب مثل جغد بیدارم... حالا امشب که کار دارم و شب قدره له و کوفته با چشمای نیمه باز نشستم... ۲. یه چیزی گفتم و یکی منو ضایع کرد....یک دوستی زد زیر خنده و داشت زمینو گاز میگرفت....منم ته دلم خوشحال شدم....خوبه که حداقل اونقدر خوشحال بود که به ضایع شدن من بخنده.... ۳. دو سال پیش بود یا سه سال...به یا رفیق من لا رفیق له که رسیده بود وسط جمع دور میز زده بودم زیر گریه و دستم رو گذاشته بودم جلوی صورتم....من یادمه هنوز...تو یادته؟, ...ادامه مطلب

  • یک شب...

  • بیا دیگه خودمونو گول نزنیم....بیا باور کنیم حقیقتو...., ...ادامه مطلب

  • سکوت شب...

  • وقتی نوجوون بودم و دانش اموز...یه بار عصر که خونه بودم...مامانم رفت خونه خاله ام... برادرها هم نبودن....خواهرم هم نبود.... تنها بودم و سرم هم تو کتاب نبود.... یادمه تو اشپزخونه ظرف میشستم و خالی بودن خونه قلبم رو پر از وهم میکرد...گوشم عادت نداشت به اون سکوت....حس میکردم توی فضا شناور شدم.... و بعد زمان گذشت و گذر زمان معجزه کرد.... امروز تمام دانشگاه و خوابگاه و حتی شهر خالی بود.... همه رفتن....تعطیلات همه رو برده به شهر و دیار و سفر و ... من تنها ساکن واحد ۴ نفره و جز معدود ساکنان خوابگاه ۸ طبقه مون هستم.... سکوت همه جا رو گرفته....هوا سرده.... من امپراطور این سرزمینم امروز..... و در عجب که چه طور روزی روزگاری از دو ساعت تنها بودن در خانه ی پدری دچار وهم شده بودم.... , ...ادامه مطلب

  • خوشبختی....

  • دوش گرفتم و برگشتم....از هال رد شدم... در اتاقو که باز کردم گرمای بخاری رسید به پاهای سردم.... تمیز و آروم نشستم کنار بخاری و برای خودم میوه پوست کندم.... دتس ایناف...., ...ادامه مطلب

  • شب....

  • دانشگاه شلوغه...خیلی.... جشن فارغ التحصیلیه و این خارجیا انگار بچشون تخم دو زرده گذاشته مدرک کارشناسی گرفته.....دانشگاه در معدنی از گل و عکاس و دوربین و عروسک مدفون شده..... میرم یه برنج ۵ کیلویی میخرم و میام خوابگاه....دلم ارامش و سکوت میخواد.... املت برای شام.... قیمه برای فردا.... جاروی کف اتاق و گرد گیری ها.... تمیز کردن صفحه لپ تاپ و جدا کردن چسبای روی اسکرینش بعد از دو سال از خریدنش.... حموم تمیز اساسی و شستن جورابا... فکر کردن به این که کاش میشد خیلی سبک تر و ازاد تر و بی هدف تر زندگی کرد.... و بعد سرزمین فراموشی ها..... , ...ادامه مطلب

  • آن شب جان فرسا...

  • شب به گلستان تنها...منتظرت بودم....منتظرت بودم.... آن شب جان فرسا من... بی تو نیاسودم...بی تو نیاسودم...., ...ادامه مطلب

  • قسم به شب....

  • اتاق جدیدمو چیدم...طبقه ی ۳ واحد اول اتاق ۱. پارسال طبقه ی ۴ واحد اخر اتاق ۲. هر روز وقت برگشتن طبقه ۴ رو میزنم و بعد یادم میاد که باید ۳ رو بزنم...دستگیره ی اتاق ۲ رو فشار میدم و بعد برمیگردم سمت اتاق ۱... حالا دو قفسه توی یخچال...چند قفسه توی کابینت و وسایل توی اتاقم مال منه.... امروز همه جا ساکته....صبح پا شدم و خورش قیمه رو گذاشتم که جا بیفته....نهار خوردم و باز رفتم توی رخت خواب.... غروب پا ش, ...ادامه مطلب

  • تحلیل شبانه...

  • داشتم فکر میکردم بعد ازین همه سال هم نشینی با ادمهای رنگ و وارنگ،من از چه خصوصیاتی بدم میاد و از چه خصوصیاتی خوشم میاد... من از ادمهای ترسو و به خصوص مردهای ترسو بدم میاد...من میدونم که زندگی سخته و واقع بینی بهتر از خیال پردازیه اما اونقدر تو عمرم دیدم که بچه های پدر مادرای بی توکل چه قدر با عذاب , ...ادامه مطلب

  • صریح...برای امشب...

  • من ازت میخوام... ازت میخوام که به لطف و کرمت همه ی کارهای نصفه نیمه رو به سامون برسونی... ازت میخوام که برای مدتی هم حتی اگر که شده همه چیز از حالت بلاتکلیفی در بیاری... ازت میخوام که زندگی کمی از دور کند خارج بشه و به نتایجی برسه.... افوض امری الی الله ولله بصیر بالعباد.... پ.ن. لطفا برای ارزوی من دعا کنید دوستان و رهگذران عزیز...من هم برای همه شما دعا میکنم که خدا صدای اعماق قلبتون رو بشنوه حتی اگر هیچ بنی بشری نشنیده اون صدا رو.... , ...ادامه مطلب

  • نیمه شب اتفاق افتاد...

  • فیلم نیمه شب اتفاق افتاد... دیدن دنیا از نگاه یک زن... سبزی چشمای زیبا و گرمی صدای حسین.... قصه ی شعله ور شدن یه اتیش گرم توی بی رمقی روزای خالی و تنهای زندگی... بازی خیره کننده ی گوهر خیر اندیش توی صحنه ی اخر... خدایا...قصه ی غریب و عاشقانه ی ما با تو...از این فاصله ی دورِ زمین و هفت اسمون....گاهی تلخه....مثل یه زهرِ تدریجی.... , ...ادامه مطلب

  • امشب...

  • ۱. طبقه بالا یه گروه دختر و پسر جمع شدن همه تو یه واحد و د به اواز خوندن و اهنگ و بپر بپر و ....تمام خوابگاه رو سرشونه...اون وقت ما واحدمون سه نفره است و صدای پشه هم در نمیاد حتی... ۲. من اینقدر امروز خوابیدم که وقتی پا شدم نمیدونستم کی ام...کجام...تو چه زمانی ام.... ۳. امشب که رفته بودم شام...سر میز...این ور و اون ور....پر بود از ادمایی که یه زمانی برای من مهم بودن....اما امشب هیچ چی نبودن....همه جا خالی بود.... ۴. دیریست که دلدار پیامی نفرستاد... , ...ادامه مطلب

  • گر چه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم گیر...

  • مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم طایر قدسم و از دام جهان برخیزم به ولای تو که گر بنده خویشم خوانی از سر خواجگی کون و مکان برخیزم یا رب از ابر هدایت برسان بارانی پیشتر زان که چو گردی ز میان برخیزم بر سر تربت من با می و مطرب بنشین تا به بویت ز لحد رقص کنان برخیزم خیز و بالا بنما ای بت شیر, ...ادامه مطلب

  • زان شبی که وعده کردی روز وصل، روز و شب را می‌شمارم روز و شب...

  • در هوایت بی‌قرارم روز و شب سر ز پایت برندارم روز و شب روز و شب را همچو خود مجنون کنم روز و شب را کی گذارم روز و شب جان و دل از عاشقان می‌خواستند جان و دل را می‌سپارم روز و شب تا نیابم آنچه در مغز منست یک زمانی سر نخارم روز و شب تا که عشقت مطربی آغاز کرد گاه چنگم گاه تارم روز و شب می, ...ادامه مطلب

  • شبی در جوار دریا...

  • ۱. دختر المانیه گفت توی المان اگه مثلا تو ۲۵ سالگی ازدواج کنی همه میگن تو دیوونه ای...دختر باید حدود ۳۰ ازدواج کنه و پسر دیگه بالای 35 و چهل....دختر پاکستانیه گفت ما دیگه ۱۳ سالگی حس میکنیم داره دیر میشه....حدود بیست که برسیم بهمون میگن left over girls... منم تو دلم گفتم تو کشور منم میگن دختر که رسی, ...ادامه مطلب

  • شب...

  • شاید یه وقتی اونقدر توی برزخ بمونی که یادت بره چه قدر تشنه ی بهشت بودی....خسته بشی شاید...,af portal,af meaning,af form 910 ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها