دانشگاه شلوغه...خیلی....
جشن فارغ التحصیلیه و این خارجیا انگار بچشون تخم دو زرده گذاشته مدرک کارشناسی گرفته.....دانشگاه در معدنی از گل و عکاس و دوربین و عروسک مدفون شده.....
میرم یه برنج ۵ کیلویی میخرم و میام خوابگاه....دلم ارامش و سکوت میخواد....
املت برای شام....
قیمه برای فردا....
جاروی کف اتاق و گرد گیری ها....
تمیز کردن صفحه لپ تاپ و جدا کردن چسبای روی اسکرینش بعد از دو سال از خریدنش....
حموم تمیز اساسی و شستن جورابا...
فکر کردن به این که کاش میشد خیلی سبک تر و ازاد تر و بی هدف تر زندگی کرد....
و بعد سرزمین فراموشی ها.....
برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 9