یه شب، ساعت دو، تو بی خوابی شبونه...یه لینک پیدا کردم از سریال انه شرلی....
اون قسمت که گیلبرت با همه ی غرور و مردونگی مهر آنه افتاده بود به دلش....
تمام تصویر نوجوونی و روزای جمعه و سریال آنه شرلی و تعریف جوونی زنده شد....
نمیشد بالش از گریه ی غریبانه خیس نشه تو تاریکی شب....
بازی یه جور دیگه پیش رفت....
برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 25