لحظه....

ساخت وبلاگ
۱. باید برم یه دوش بگیرم و بعد بیام بشینم لبه ی تخت با تو حرف بزنم....باید اون کتاب رو از توی کمد بردارم و بخونم از تو....
باید شکر بکنم.....ممنونم...خیلی ممنونم....


۲. هر بار به مادرجان زنگ میزنم و مثلا میگویم میخواهم بروم فلان جا یا فلان کار را بکنم یا فلان چیز را خریده ام این قدر تذکر و بکن و نکن و ... میگوید که قاتی میکنم....حالا هم زنگ زده که خیلی باید شیر بخوری...میگم دلم درد میگیره و عوضش ماست میخرم همیشه....در حالی که شاخ دراورده از حماقت من میگه تو یعنی نمیفهمی ماست زیاد برای فشار خون خوب نیست؟ حالا بیا خودتو بکش که ثابت کنی نمیتونی شیر بخوری! میگم مادر جان من که الان ده ساله خونه نیستم...دو ساله اون سر دنیا هستم.... اگه این قد دست و پا چلفتی بودم که مرده بودم تا حالا....
هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : لحظه مرگ مرتضی پاشایی,لحظه تحویل سال 1393,لحظه دیدار نزدیک است, نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 27 تاريخ : شنبه 4 دی 1395 ساعت: 15:35