نغمه ی درد، فروغ فرخزاد...

ساخت وبلاگ

 در منی و این همه زمن جدا...

با منی و دیده ات بسوی غیر

بهر من نمانده راه گفتگو

تو نشسته گرم گفتگوی غیر...

غرق غم دلم بسینه می تپد

با تو بی قرار و بی تو بی قرار

وای از آن دمی که بی خبر زمن

برکشی تو رخت خویش ازین دیار

سایه توام بهر کجا روی 

سر نهاده ام به زیر پای تو

چون تو در جهان نجسته ام هنوز

تا که بر گزینمش بجای تو

شادی و غم منی بحیرتم

خواهم از تو ... در تو آورم پناه

موج وحشیم که بی خبر ز خویش

گشته ام اسیر جذبه های ماه

گفتی از تو بگسلم ... دریغ و درد

رشته وفا مگر گسستنی است؟

بگسلم ز خویش و از تو نگسلم

عهد عاشقان مگر شکستنی است؟

دیدمت شبی بخواب و سرخوشم

وه ... مگر بخواب ها به بینمت

غنچه نیستی که مست اشتیاق

خیزم وز شاخه ها بچینمت

شعله می کشد به ظلمت شبم

آتش کبود دیدگان تو

ره مبند، بلکه ره برم بشوق...

در سراچه غم نهان تو...

هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : نغمه ی درد فروغ فرخزاد, نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 9 تاريخ : جمعه 28 آبان 1395 ساعت: 10:39