یعنی این درخته، که تو دست و پاش پره از علفا و بوته های رنگ و وارنگ و آسمونش پره از پرنده های اوازه خون و رنگارنگ، میبینه اونی رو که اینجوری با تمام وجود توی کوچیکی دنیای خودش، با دستای ضعیفش، در آغوش کشیده تنه اش رو؟
یعنی اونقدری که این بوته برای سر پا موندنش، به نزدیکی و همراهی اون درخته نیاز داره، درخته هم وابسته ی حضور بوته هه میشه؟
یعنی تو شلوغی دنیای بزرگ و سر به اسمون کشیده ی این درخت، بوته ی کوچولو و نحیف، هیچ جایی داره؟
برچسب : همه ی دنیارو گشتم,همه ی دنیای من نگاه مریم,همه ی دنیامی,همه ی دنیامو بگیر,همه ی دنیای نفیس,همه ی دنیای من,همه ی دنیا نمیدیدن منو,همه ی دنیام شدی,همه ی دنیام یه نفره,همه ی دنیای بابا حبیب, نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 24