تو کیستی که من این گونه بی تو بی تابم؟

ساخت وبلاگ

من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه؟

چه کرد با دل من آن نگاه شیرین، آه...

مدام پیش نگاهی، مدام پیش نگاه...

کدام نشاه دویده است از تو در تن من؟

که ذره های وجودم تو را که می بینند،

به رقص می آیند،

سرود میخوانند!

چه آرزوی محالی است زیستن با تو

مرا همین بگذارند یک سخن با تو....

ترا به هر چه تو گویی، به دوستی سوگند...

هر آنچه خواهی از من بخواه، صبر مخواه.

که صبر، راه درازی به مرگ پیوسته ست!

تو آرزوی بلندی و، دست من کوتاه

تو دوردست امیدی و پای من خسته ست.

همه وجود تو مهر است و جان من محروم

چراغ چشم تو سبزست و راه من بسته است....


فریدون مشیری...د بست...فورور...

هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 12 تاريخ : پنجشنبه 29 مهر 1395 ساعت: 13:13