این هفته....

ساخت وبلاگ

دیشب وقتی با چشمای خسسسته و تن خسته کلی وسیله زدم زیر بغل و ساعت ۹ برگشتم خوابگاه....

به خودم نگاه کردم و گفتم الهام میبینی دیوار اتاق کپک زده؟

دیدم و با تن خسته دستمال به دست تمام دیوار رو سابیدم و بعد کف اتاق رو سه دور سابیدم....

با چند لقمه شام خوابیدم و صبح این من بودم که از درد شونه و دست نمیتونستم پا بشم...

رفتم دانشگاه زیر بارون واویلا...

اما سر کلاس استاد هم فهمید که من حواسم نیست کلا...

از کلاس زدم بیرون و اومدم اتاقم...

توی گرما و سکوت و تاریکی اتاق محقرم ساعتها خوابیدم...

شب نشده بود هنوز اما خورشید رفته بود که بیدار شدم....

درد رفته بود و من سبک شده بودم...

خدایا شکرت...


هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 15 تاريخ : جمعه 17 اسفند 1397 ساعت: 13:30