جهان سرمایه داری....

ساخت وبلاگ

سه سال پیش فروشگاه کنار دانشگاه یه حراج زده بود....

منم رفتم یه کاپشن پاییزه خریدم....

بعدا هنوز کاپشن رو افتتاح نکرده دیدم یکی از پسرای ایرانی هم دقیقا همون رو خریده....

اینقدر هر بار با دیدنش حس کردم لباس یه غریبه تو اتاقمه و اینقدر نسبت به لباسه حس چندش مانند داشتم که نپوشیده دادمش به یکی دیگه....

حالا که با سیستم و مدل لباسهای هر فروشگاه و برند رایج این ظهر تقریبا اشنا شدم هر کی هر لباسی بپوشه تقریبا میتونم بفهمم از کدوم فروشگاه و برند خریده....ارزونه یا گرونه....

مثلا میدونم دو تا از اقایونی که یه های و بای یا سلام و علیکی با هم   داری  م همه لباساشونو از اون برند ژاپنی نزدیک دانشگاه میخرن...

امروز وقتی وسط حراج دستم رو کشیدم رو اون لباسه با خودم فکر کردم پس کاپشن فلانی پرز نداره اما از دور مخمل به نظر میرسه....

بعدتر وقتی یه دختر چشم بادومی جلوی اینه داشت همون کاپشنو تست میکرد میخواستم برم جلو و بگم این لباس برای شما مناسب نیست دخترم....برو اون یکی رنگش رو بردار....مثل خواهرشوهرا غیرتی شده بودم که نمیشه لباس اقای فلانی تن این دختره هم باشه اخه....

یا همون پالتویی که به من نیومد بر خلاف پیش بینیم...راه و بی راه تن همه دخترا بود و من همش میگفتم نیگا چه به اینا میومد اما به من با این خوش تیپیم نیومد!!

هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 16 تاريخ : جمعه 14 دی 1397 ساعت: 2:59