درون آینه ی روبرو چه می بینی؟ تو ترجمان جهانی بگو چه می بینی؟ تویی برابر تو -چشم در برابر چشم- در آن دو چشم پر از گفت و گو چه می بینی؟ تو هم شراب خودی هم شراب خواره ی خود سوای خون دلت در سبو چه می بینی؟ به چشم واسطه در خویشتن که گم شده ای میان همهمه و های و هو چه می بینی؟ به دار سوخته ، این نیم سوز عشق و امید که سوخت در شرر آرزو ، چه می بینی؟ در آن گلوله ی آتش گرفته ای که دل است و باد می بَرَدَش سو به سو چه می بینی؟