سوال و کمی فکر...

ساخت وبلاگ

مهران مدیری از مهمونش میپرسه تا حالا عاشق شدی؟

و من میرم توی فکر...

اگه از من بپرسن چی میگم؟

اگه خودم تو دل خودم بپرسم چی میگم به خودم؟

حقیقت اینه که عشق با این که خیلی عجیب هست و عجیب تر نشون داده شده توی دنیای ادما اما یه بخشی از سیر رشد آدماست...

اگه من الان یادم بیفته که چندین سال پیش از یکی خوشم میومده...فقط درین حد که فکر زندگی کردن کنارش برام لذت بخش بوده...راستش متاسف میشم برای خودم....چون من از آدمای سخت کوش که محکم حرف میزنن و استدلال میکنن و این طور بروز میدن که اطلاعات زیادی دارن خوشم میاد....اون آدم هم خدای اعتماد به نفس بود....کلی اسم ادم تو حرفاش بود که من نمیدونستم...همین برام جذاب بود....البته لاغر و دارای لبخند معصومی بود و این هم بی اثر نبود...وگرنه بعدا حتی فکر دیدنش هم لذت بخش نبود....بعدا توی نظرم یه ادم بچه پرروی اعتماد به سقف بود که اینقدر یاد نگرفته بود که باید یه جاهایی وا بده....یه ادم خرخون که گاهی قلب نداشت....یه ادم بلند پرواز که به همه چیز به دید مالکیت نگاه میکرد....و خلاصه تموم شده بود.....حداقل من فکر میکنم تموم شده....

یا مثلا ایکس پسری بود که بر خلاف بقیه خوب منتظر موندن و ناز کشیدن رو بلد بود اما شاید این ویژگیش ناشی از حرص و طمعش برای پیروز شدنش بود...ایگرگ پسری بود که آدم رو خیلی تشویق میکرد و تحویل میگرفت اما فقط دلش میخواست زن بگیره تا دیر نشده....زد ادم خردمند طوری بود اما مثل چوب خشک سفت و نا منعطف....اون یکی دوست خوبی میتونست باشه اما نمیدونست زن با مرد فرق داره و محبتش انگار اب جاری از یه چشمه ی بخیل....اون یکی خیلی دوست داشتنی بود از همه لحاظ اما کی حوصله داشت همیشه در حال قربون صدقه رفتن باشه که نکنه اون دلش بشکنه....

پس عشق در نظر من یعنی حالت گذرای قبل از شناخت کامل...مرحله ی پر کردن نقاط مبهم پازل با خوش بینی و رویا....وگرنه بعد از حاصل شدن شناخت تنها دوستی مبتنی بر منطق و تعادل باقی میمونه....اینکه اونقدر بودن در کنار یه ادم خوب هست که بشه ادامه اش داد....همین....

هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 13 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1396 ساعت: 17:49