صخره ای به ضخامت پوست پیاز....

ساخت وبلاگ

صبح خوشحال و تعطیلات طور توی رخت خواب غلت میزدم....

بالاخره ساعت ۱ اومدم بیرون و گفتم یه دوش بگیرم و بیام خورش قیمه ی خوشمزه ام رو گرم کنم بخورم....

و به ناگه طوفانی وزید و من ترسیدم.....

خالی شدم از همه ی اون ارامش....

مشکل ظرف یک ساعت حل شد اما من حل شدم توی مشکل...

حالا مثل همیشه های بی پناهی و ترسیدن, تنها یه فکر به ذهنم میرسه....

برم خونه....کاش یه سر برم خونه.....

باید برنامه بریزم که برم....



هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 26 تاريخ : سه شنبه 19 دی 1396 ساعت: 6:47