داشتیم حرف میزدیم....
یه لحظه سرش رو اورد بالا گفت میدونستی خیلی زیبا و باهوشی؟
گفتم هیچ کی به این صراحت نگفته بود...
گفت خوب من خیلی صریح بیان میکنم...اصولا ادما فکراشونو صریح نمیگن....
میخواستم بگم من زیبای باهوش کم رنگم....
من برای همه اونایی که برام مهمن کم رنگم....عادت دارن به رفتن و نبودن و ندیدنم...البته اگر بودنم براشون مهم باشه...
برای همه اونایی که برام مهم نیستن یا از سر خاطرات قدیمیشون دلتنگ میشن پر رنگم....دلتنگی های الکی....توجهای الکی....
چه قد دلم برای دنی تنگ شده....انگار هیچ کس به زلالی و همراهی اون تو دنیای من نیست....
برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 6