من عصبانی نیستم.....

ساخت وبلاگ

۱. تو اتاق قبلیم که بودم نصفه شبا صدای زمزمه ی یه مرد میومد...تا دیر وقت....

تو اتاق جدیدم صدای ناخون چیدن میاد...هی میرم تو هال...هی میبینم کسی نیست...کسی ناخون نمیچینه....پس این صدا از کجاست؟

۲. تهِ بی حوصلگی کجاست؟ من ازش رد شدم یا نه؟

خدایا من از حرف زدن با پسرای استرسی متنفرم...ازینایی که تا میبینیشون میگن ما کی پولدار میشیم....ما کسی سیتیزن امریکا میشیم...ما کی تخم دو زرده میذاریم؟ ما کی پروفسور میشیم؟

از دوستای کم و الکی هم بدم میاد....ازینکه هی مواظب باشم نکنه یه چیزی بگم فلانی ناراحت شه و حساس شه و ... بدم میاد.... تو خوب میدونی من ادم رفیق بازی نیستم....من اگه یه دوست صمیمی داشتم همونو میچسبیدم که از دستم نره....من از هر چیز الکی و سر سری و هر دم بیلی بدم میاد....تو میدونی من چی میگم....تو میدونی ته دوست داشتن اونجاست که با خودت فک کنی کاش من مادر بچه ی فلانی باشم یا کاش فلانی مادر بچه های من باشه...نه که بگه بچه لازمه اصلا یه هدف ازدواج داشتن بچه است.....تو منو بین کیا سرگردون میکنی؟ ازین سرگردونی من چی حاصل میشه؟ ازین همه بی حاصلی...ازین همه دویدن....از دور کردن هر چیزی که به دل من نزدیکه....از سراب شدن همه چشمه های سر راه من....

دیگه دویدنم نمیاد....دیگه تلاش کردنم نمیاد...دیگه حتی از دوست داشتن هم خجالت میکشم....چند بار باید راه رو اشتباه برم تا از تو از خودم خجالت بکشم؟ 

من ساکت....من درونگرا...من مرموز....چی شد که اینطوری فکم درد میکنه از حرف زدن؟ که شدم مثل اسپند رو اتیش؟ چه قدر زندگی میتونه ادم رو عوض کنه؟

پ.ن. لطفا نیاید بنویسید فضای وبلاگت غمگینه و حس غربت داره...همینه که هست....دلم میخواد حس غربت داشته باشم اصلا....برید یه جا که فضای غربتش شاد باشه....

هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : عصبانی,نیستم, نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 15 تاريخ : چهارشنبه 15 شهريور 1396 ساعت: 1:00