از صبح حرف زدیم....
ساده و راحت...
از غمامون...شادیامون....حتی غیبت هم کردیم....زیر بارون نشستیم...پشه ها دست و بالمون رو نیش زدن....
حرف زدیم...حرف زدیم....یه بخشاییش رو گفتیم...یه بخشایی رو هم نگه داشتیم تا راز مگوی بین ما و تو باشه فقط....که جز تو کسی باخبر نشه از دردمون....صورتمون رو با سیلی سرخ کردیم.....
و برگشتیم....مثل همیشه.....مثل همیشه.....