سَبُک.....

ساخت وبلاگ

۱. دلم میخواست خودم باشم و خودم....حتی وقتی شب برمیگردم زیر سقفم....لباسای بیرونمو اویزون نکنم...یه اجی مجی بگم و لباسا غیب شن تا فردا صبح....دلم نمیخواد کمد ظرف داشته باشم...دلم نمیخواد کمد لباس داشته باشم....دلم نمیخواد حساب بانکی داشته باشم....دلم نمیخواد قفسه ی کفش داشته باشم....

دلم میخواد اونقدر زندگیم مختصر و مفید باشه که هر آن که اراده کردم یه کوله بندازم روی دوشم و برم تا ابد...بی وابستگی...بی دغدغه...بی حرص مال دنیا.....بی اینکه نگران باشم چیا رو جا بذارم و چیا رو ببرم با خودم...

ولی من زیر دست مادری بزرگ شدم که توی خونه داریش و مدیریت انباری و نگه داشتن همه چیز برای روز مبادا ذره بین داره....و خانواده ای که هر بار براشون یه سوغاتی میخرم نمیدونم قراره بعد از تحلیل قیمت و کیفیت و ظاهر اون چیز قراره چی بشنوم...قراره هر بار بشنوم که پولا رو حیف نکن بای این چیزا....یا بشنوم که چرا ازش ده تا نگرفتی که به شوهرخاله ها و دایی هاتم هدیه بدیم....من بیشتر از کلیات زندگی از جزییاتش رنج میبرم.....

۲. یه آدمی که توی برخوردش با بقیه در حد بتن خشک و جامد و بی انعطاف و ماشینی برخورد میکنه....یه آدمی که تنها و تنها به اصول خودش فکر میکنه و نه زندگی بقیه....یکی که براش حذف بقیه کار یک میکروثانیه هست واستاد جلوم و گفت تو دل منو شکستی....

میخواستم بگم چه جالب....مگه دل داری تو که منِ پاپتی بتونم بشکنمش؟

میخواستم بگم توی دنیا من و امثال من زیر پاهای امثال تو ریز ریز میشیم....ما قدرتی برای دل شکستن نداریم....

هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 7 تاريخ : پنجشنبه 15 تير 1396 ساعت: 10:19