یه سوال واقعی..یک جواب برای یک خواننده و کمی روزمره...

ساخت وبلاگ

پ.ن. ۱. چند روز پیش یکی برام نوشته بود که حس تنهایی تو وبلاگ تو من رو از اینده و بزرگ شدن میترسونه...ادرس نداشت...میخواستم بهش بگم من خیلی خیلی وقته دلم میگیره هی...حتی از بچگی...شاید از ۷ سالگی....شما ربطش نده به بزرگ شدن و غربت و .... شما انرژی ناجور نگیر از حرفای من....من خودمم سوال دارم که چرا این همه دلگیرم....چرا این همه بی تابم.....

پ.ن. ۲. برای مهمونی امروز سفارت ایران که قرار بود توی یک جزیره ی خیلی قشنگ باشه کلی برنامه ریخته بودن از قبل....من کلی منتظر بودم...فک میکردم خیلی مهمونی خاصی بشه و خیلی خوش بگذره....خوش هم گذشت...بچه ها و ادمای امروز همه خوب بودن....اما....چه امای تکراری....

هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 5 تاريخ : سه شنبه 13 تير 1396 ساعت: 11:52