به صد امید میبستم نگاهی...

ساخت وبلاگ

روزهایی که امید دیدار او را نداشتم، دلم خالی بود. 

نمی دانستم چگونه وقت خود را پر کنم. 

هر آن منتظرش بودم. 

در خیابانهایی که هرگز در آن آمد و شد نداشت، در ساعاتی که صریحاً می‌دانستم مشغول کار است. 

در خانه‌هایی که اصلاً صاحبان آنها را نمی‌شناخت، همیشه منتظرش بودم...

چشمهایش نوشته بزرگ علوی

هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 22 تاريخ : دوشنبه 29 خرداد 1396 ساعت: 13:05