جلسه با بزرگان برای حل مشکلات بشریت...

ساخت وبلاگ

وقتی نوجوون بودیم و من میگفتم من درس دارم و مهمونی نمیام، خواهرم اروم به مادرم میگفت "میاد، من راضیش میکنم".

امروزم ازون روزایی بود که یه نفر من رو راضی کرد که برم جلسه ی سفارت ایران با وزیر علوم این کشور در جهت حل مشکلات دانشجویان ایرانی مقیم....

فک میکردم الان غلغله است اونجا....کوبیدیم رفتیم اون سر شهر و میبینم که کلا 6 تا دانشجو اومدن و سفیر و منشی سفیر...از کلی گیت و در و اسانسور رد شدیم تا رسیدیم به محل نشست...

اول سفیر حرف زد و بعد وزیر علوم اونجا که 4 تا کاتب دو طرفش نشسته بودن دِ به نوت برداشتن...

بعدم نوبت رسید به دانشجوها...دونه دونه میکروفون ها روشن میشد و همه ضمن تشکر مشکل یا دیدگاهشون رو میگفتن...من اصلا قرار نبود حرف بزنم....اما دیدم اگه 6 تا دانشجو حرف نزنن که کلا مسخره است...

شروع کردم یادداشت کردن از مشکلات سکونتی تا زبانی تا محدودیت های ناشی از تحریم...شد سه تا....

همچین رفتم رو منبر که حواسم نبود شاید لهجه انگلیسیم خجالت اور باشه بین ایرانیا....

حرفام که تموم شد خودم راضی بودم....اما سفیر با یه نگاه عاقل اندر بچه بهم فهموند که بسه دیگه! میکروفونتون رو خاموش کنین!!! 

بعدم عکس هایی به یادگار....

جمع بندی من از دنیا به صادق هدایت نزدیک تره...جلسه رفتنم الکیه....اب در هاون کوبیدنه...

هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 20 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 9:03